فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی ما

گل پسر ما

سلام دوستای گلم ببخشید اگه نگرانتون کردم پسرک ما 6 روز به خاطر عفونت بستری بود، از روز یکشنبه مرخص شده و من وقت سر خاروندن هم ندارم فقط اومدم خیلییییییی خیلییییی ازتون تشکر کنم که به یاد ما بودید و دعا کردید پسرک الان خدا رو شکر حالش خوبه و مشکلی نداره بازم ممنونم از ابراز لطفتون ...
28 دی 1390

???

برای فرشته ای که دیروز برای اولین بار بغلش کردم:   ما شبی دست براریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم   ایلیای نازنین ما رو دعا کنید ...
24 دی 1390

روزای آخر

سلام کوچولو دیگه نمیخوای بیای؟ یعنی اینقدر جات راحته؟؟؟ یکشنبه که دکتر بودیم گفت بعید میدونم زودتر از دو هفته دیگه نی نی به دنیا بیاد حالا فکر کن من همیشه خودم همه کارام دقیقه نوده، دکتر هم که این حزفو زد دیگه بیخیالتر شدم، یه سری کارا هست که هنوز انجام ندادم، رااااااستی الان که داشتم اینو مینوشتم به ذهنم اومد که خودتم شبیه مایی ها!!!! میخوای تا دقیقه نود همونجا بمونی    این روزای آخر همه نگران تنها موندن منن، ولی خودم از همه خونسردترم، نمیدونم چرا یه سر سوزن هم نگران نیستم مادرجون (مامان بزرگ من) هر روز زنگ میزنه ، بنده خدا همش نگرانه، میگه کی نی نی بدنیا میاد منم هر بار توضیح میدم که ...
7 دی 1390

آخرین روزای با هم بودن...

سلام ایلیای من این روزا آخرین روزاییه که مهمون منی دچار یه حس دوگانه شدم، از یه طرف دلم میخواد زودتر این روزا بگذره و بتونم ببینمت ... بغلت کنم ... بهت شیر بدم، از یه طرف دیگه دلم نمیخواد این روزا تموم شه. دلم تنگ میشه واسه همه لحظه هایی که با همیم دلم تنگ میشه واسه وقتایی که با هم حرف میزنیم، البته هر کدوم به روش خودمون، من باهات حرف میزنم و نوازشت میکنم، تو هم با تکون خوردنا و جمع شدنات جوابمو میدی   دلم واسه شبا تنگ میشه... شبایی که توی خواب و بیداری دستمو روی شکمم میذارم و تو...بدون استثنا زیر دستم بالا و پایین میپری، انگار میخوای بهم بگی " من خوبم، راحت بخواب" ، منم با یه لبخند و کلی آرامش دوباره م...
3 دی 1390
1